هستی یه کارگردان دانا و حکیم و مهربان داره که قوانین خودشو داره و قراره ما در قوانین مون پیروش باشیم نه اون پیرو ما.
اما خب انسانه و ضعیف النفس و فراموشکار.
خب، حالا دیگه، حتما باید برای این آشنای غریب، قالب تعریف کنی براش، اسم رووش بذاری.
خواهر، برادر، دوست، رفیق و ...
چه فرقی میکنه؟
اما فرق میکنه، البته نه برای این دو نفر بلکه برای دیگران.
نه برای قانع شدنشون بلکه برای ...
نمیدونم، مگه محبت و مهر و دوستی رو باید توجیه کرد؟
باید نامگذاری کرد؟
مگه نیاز آدما به کسی که درکشون کنه، باید قالب و اسم داشته باشه؟
آخه، دیروز، امروز و حتما فردا ، همه ی آدما دنبال یه کسی میگردن که توسط اون درک بشن، چرا باید به این موضوع عجیب و غریب نگاه بشه.
اما هم عجیب و هم غریب، نگاه میشه، شاید هم عجیبتین و غریبترین نگاهها.
و بر اساس قانون و عرف (پسند عوام) که همه میدونیم پر از کاستی و عیبه و همه مون خیلی وقتا از نقصهاش مینالیم و انتقاد میکنیم، با قضاوتها و عداوتهایی که دقیقا از عقل منفعت طلب بر می یاد و بر اساس همین قضاوتها، کار رو به جایی می رسونیم که دست هیییچ عاقلی به سنگی که توی چاه انداختیم، نمیرسه.
و در حقیقت، عقل به چاهی می افته که خودش حفر و عمیقش کرده.
" چاه مکن بهر کسی، اول خودت، دوم کسی "
اما اتفاقی که خدا خواسته و پیش اومده، همچنان به پیش می ره چون کارگردان هستی، اراده کرده و هر چه او بخواد، قطعا بهترینه چه در ظاهری خوب چه بد.
و اگر کمی منصف باشیم میبینم که وجود چنین کسی، حق همه س.
و همه دنبال داشتنش هستن.
شاید گمشده ی هر کسی باشه.
حقی که فقط اگر خدا بخواد و به اندازه ی کافی دنبالش گشته باشی و خواسته باشیش، بهت هدیه میشه.
هدیه ای از طرف خدا.
اما باید متوجه بود که این فقط یه هدیه س.
هر چه هم عزیز، اما بازم یه هدیه س.
هدیه ای ناب از طرف خدا.
باید شاکر خدایی بود که اینقدر بزرگ و دانا و بحشنده س که در وقتش، هدیه های ناب و بزرگی رو به بندگان تنها و جوینده و خواهنده عطا میکنه.
و باید مراقب بود تا خدای ناکرده جای این هدیه ی بزرگ و عزیز با اهدا کننده که بسیاااااااااار عزیزتر و بزرگتره و صاحب و مربی هر دو عالمه، اشتباه نشه.
آخه گاهی ما آدما در اثر ضعف یا غفلت و خدای ناکرده، منفعت طلبی و یا عناد، دچار خطاها و یا گناهانی عجیب و بزرگ میشیم.
مثل پرستیدنه گوساله سامری توسط قوم بنی اسرائیل.
هر چیز به جای خویش نیکوست.
داستانی تخیلی بر اساس تجربه ی یک دوست.
پند خواجه شیراز...برچسب : نویسنده : frameshdavoodie بازدید : 280