نعمت درد و رنج

ساخت وبلاگ
هیچچ وقت تمایلی به کپی مطالب و نوشته های دیگران نداشته ام.
ولی گاهی مطالبی را میبینم که عینا بر تفکرات و تجربه ها و دریافتهایم منطبق است.
در چنین مواردی اصرار بر نوشتن ندارم خصوصا که نحوه بیان و نگارش نیز بسیار به قلمم نزدیک باشد، لذا با رعایت اصول و ذکر منبع و البته با افتخار، عینا مطلب را کپی میکنم.
مطلب ذیل از جمله مواردی است که در فوق بیان گرددید :

برگرفته از وبلاگ مجذوب علیشاه به قلم آقای علی آقاسی زاده.

  چیزی که به انسان علم و معرفت می‌آموزد درد و رنج است. آدمیزاد تا وقتی که خداوند به او درد و رنجی نداده است راه درک و معرفت به رویش بسته است و انسان از موقعی که درد و رنج به سراغش می‌آید، در واقع خداوند عالم دروازه معرفت و آگاهی به روی آن باز می‌کند

هنگامی که در حال نبرد با سختی‌ها و مشکلات است و با آنها دست و پنجه نرم می‌کند برایش آگاهی، علم و هوشیاری می‌آورد.

خلق را با تو همه بدخو کند
تا تورا او جانب آن‌سو کند

یعنی خداوند عالم همه خلق را با تو بدخو می‌کند تا تو کم‌کم به هوش بیایی و بتوانی رو به جانب آن‌سو بکنی. به طور مثال یک راننده‌ای که در یک شب تاریک و ظلمانی در حال انجام رانندگی است و هر لحظه ممکن است خوابش ببرد و در دره‌ای سقوط بکند به خاطر اینکه خوابش نبرد آن کسی که در کنار این است هر چند لحظه یک‌بار یک مقدار شیشه را پایین می‌دهد تا باد سرد بیاید و به صورت این راننده بخورد و باعث می‌شود که خوابش نبرد. خوب راننده اگر به خودش باشد می‌گوید: نه چرا ماشین را سرد می‌کنید من می‌خواهم مقداری بخوابم؛ ولی طرف مقابل شرایط را طوری قرار میدهد که خوابش نبرد چون می‌داند اگر راننده خوابش ببرد درون درّه سقوط می‌کند و نمی‌تواند طلوع صبح روشنایی، معرفت و آگاهی هستی راه پیدا کند.

اگر بدنمان را به‌عنوان یک گهواره در نظر بگیریم و آن روح درون جانمان را به عنوان کودک درونی جانمان در نظر بگیریم آن کودک وقتی به علم و آگاهی می‌رسد که این گهواره شروع به تکان خوردن کند. اضطراب پیدا کردن، درد کشیدن و رنج کشیدن. منتهی خود مرّبی عالم و مهندس عالم خودش می‌داند که چه‌وقت درد بدهد، چه‌وقت امنیت وآسایش، چه وقت غصه بدهد و چه وقت شادی بدهد ولی در این شب شدن و بعد از شب روز شدن در بهار آمدن و بعد از بهار تابستان آمدن و در پس تابستان زمستان و پاییز آمدن را خودش برنامه‌ریزی می‌کند، که چه وقت کدامشان بیایند.

خوب بر می‌گردیم به زندگی خود نگاه می‌کنیم می‌بینیم که ما هیچ وقت درد، رنج، سختی، غصه، مصیبت و بلا را اصلا دوست نداریم. این دوست نداشتن ما به این معنا است که ما به گهوارها‌یمان بیشتر علاقه‌مند هستیم تا به آن بچه‌ای که در گهواره‌ است. البته آدم حق ندارد خودش به دست خودش رنج، بلا و مصیبت درست کند ولی آن کسی که مهندس عالم هست و حساب کتاب دقیق دارد وقتی که بخواهد درک و معرفت را به روی ما باز کند آن از همین راه استفاده می‌کند کسی که یتیم می‌شود یک گونه‌ای آگاهی و بصیرتی برایش باز می‌شود که برای کسی که برای آن کسی که پدر دارد راه باز نیست آن کسی که فقیر می‌شود خود این‌که بتواند از فقر در‌نرود و خیلی آرام و راحت فقر را بپذیرد و به جان موجب رسیدن به ثروت می‌شود. آن کسی که از گرسنگی فرار نکند و همان وقتی که گرسنگی آمد گرسنگی را به جان بپذیرد و وقتی که به جان پذیرفت کم‌کم از دل گرسنگی غذا می‌جوشد و از دل تشنگی آب می‌جوشد و از دل یتیم بودن و بی پناه بودن سامان و شادی و خانه بیرون می‌آید.

وقتی که آدم بی‌پناه ‌شود و به هیچ کس غیر از خدا پناهنده نشود می‌بینید که خود خدا پناه آن فرد می‌شود اَلَم یَجدِکَ ضالاً فَهدی ندیدی تو گمراه بودی و سرگردان و حیرت زده‌بودی، هیچ‌کس نبود که تورا راهنمایی کند ما خودمان سراغت آمدیم و تورا راهنمایی کردیم ندیدی آن زمانی که تو عیال‌وار بودی و یا تعدادی از افراد تحت تکفل تو بودند و تو چیزی نداشتی ما تو را بی‌نیاز کردیم و به تو همه چیز دادیم.

 در واقع یک نکته‌ای در عالم هست که هر معنویتی و هر رشدی و هر تکاملی در اثر درد برای انسان پدید می‌آید و چه قدر خوب است که کسی به آن بصیرت برسد و دردها را به آغوش بکشد البته هرکسی هرچقدر که ظرفیت داشته باشد همان قدر بزرگ است و چون اکثریت ما ظرفیتمان در مقابل درد و رنج کم است قد، وزن و درجه ما هم به همین مقدار است و خدا هم به اندازه ظرفیت ما به ما درد و رنج و حلم و آگاهی می‌دهد.

........

پی نوشت:

نکته ای را اخیرا از استادم آموختم که لازم میدانم بیان شود چرا که بسیار مهم و تعیین کننده است:

اینکه منظور از درد و رنج ، رنجهایی که انسان با برنامه بر خود تحمیل میکند نیست چرا که چنین خودآزاریی هایی است که یا  ریشه در منیت فرد دارد و یا ناشی از سوئ برداشت و باورهای غلط است و البته بی تاثیر.

یعنی بر خود رنج وارد میکنیم به خیال اینکه به تعالی برسیم و عاقبت به این شعر می رسبم که:

"عرض خود میبری و زحمت ما میداری"

و اگر بپرسیم که چرا گویند:

"تو به تقصیر خود افتادی از این دل محروم

از که می نالی و فریاد چرا میداری"

ود آخر گویند:

سعی نابرده چه امید عطا میداری؟

پند خواجه شیراز...
ما را در سایت پند خواجه شیراز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : frameshdavoodie بازدید : 271 تاريخ : يکشنبه 7 خرداد 1396 ساعت: 8:36